سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند آن است که اندازه خود را بشناسد و در نادانی آدمی همین بس که اندازه خود را نشناسد [امام علی علیه السلام]
savadkohii



الف) مقدمه:



عدد هفت عددی است که شاید مثل همه ی عدد های دیگر در نظر ما عادی جلوه کند اما نگرش ما وقتی متبلور می شود که خواص عدد هفت را بدانیم و ببینیم چه «هفت» هایی در زندگی ما وجود دارند و ما در گیر و دار زندگی ماشینی و با بی تفاوتی از کنار آن ها رد می شویم مثلا شاید جالب باشد که بدانیم، رنگین کمان دارای هفت رنگ است .عجایب جهان، هفت تا هستند.(که به عجایب هفت گانه معروفند ) یا در یونان باستان، اسطوره ای با نام هفت خدای، در ذهن مردم نقش بسته است، ویا شهر عشق، که دراشعار عطار آمده است، هفت شهر می باشد، سوره ی مبارکه حمد، که اوّلین سوره ی قرآن کریم است، هفت آیه دارد. آسمان دارای هفت طبقه است. بهشت وجهنم هر کدام دارای هفت طبقه و درجه هستند و طواف خانه خدا هفت دور است، موسیقی ایران و یونان هفت دستگاه داد، هفت نوع ساز بادی وجود دارد و علاوه بر این هفت نت موسیقی وجود دارد(دو، ر، می، فا، سل، لا، سی) و…


ب) تاریخچه:


در سال ???? میلادی کتابی ار یک جهان گرد منتشر شد که، از جمله روش شمردن را در میان قبیله ای از تورس شرح داده است. اینها برای شمردن تنها از دو واژه استفاده می کردند: یک و دو. برای عدد سه می گفتند «دو و یک » برای چهار «دو و دو»، برای پنج «دو و دو یک » و برای شش «دو و دو و دو» ولی برای عددهای بزرگ تر از ?، هر قدر بود، می گفتند «خیلی ». گرچه این آگاهی مربوط به پایان سده ی نوزدهم است ولی می تواند گواهی بر شیوه ی شمردن در آغاز شکل گیری مفهوم عدد در میان انسان های نخستین باشد. بعد ها که برای عددهای بزرگتر هم نامی در نظر گرفتند به احتمالی برای عدد «هفت» از همان واژه ی قبلی «خیلی» یا «بسیار» استفاده کردند. عدد هفت که سده های متوالی برای آنها نا شناخته بود، اندک اندک به صورت عددی مقدس در آمد. وقتی که مصری ها، بابلی ها و دیگر امت ها توانستند پنج سیاره ی نزدیک تر به خورشید را بشناسند، با اضافه کردن ماه و خورشید، به عدد هفت رسیدند و این بر تقدس عدد ? افزود وقتی در قصه های کهن تر، که تا زمان ما هم ادامه پیدا کرده است، صحبت از شهری می شود که هفت برج و هفت بارو داشت، به معنای آن است که این شهر برج و باروهای بسیار داشت. هفت آسمان و هفت دریا و هفت کشور، به معنای آسمان ها و کشور ها و دریاهای بزرگ است نه هفت آسمان و هفت دریا (نه کم و نه زیاد ). هنوز در زبان فارسی اندرز می دهند « هفت بار گز کن یک بار پارچه کن ». این جمله به معنای آن نیست که برای دقت کار و کم کردن اشتباه در اندازه گیری یا هر کار دیگری باید درست ? بار آزمایش کرد، نه شش یا هشت بار. در اینجا هم هفت به معنی «بسیار» است. عدد?? هم چنین سرنوشتی دارد….


ب) هفت و…


نزد بسیاری از اقوام عهد باستان «هفت» عدد ویژه ای بود. در فلسفه و نجوم مصریان و بابلی ها، عدد هفت به عنوان مجموع هر دو زندگی، سه و چهار، جایگاه ویژه ای داشت.(پدر و مادر و فرزند؛ یعنی سه انسان، پایه و اساس زندگی هستند و عدد چهار مجموع چهار جهت آسمان و باد است.)
ایرانیان قدیم در آیین زرتشت، اهورامزدا را مظهر پاکی میدانستند و برای او هفت صفت را بر می شمردند و در مقابل او اهریمن را پدید آورنده ی پلیدیها می دانستند و می گفتند در پیرامون اهورامزدا فرشتگانی هستند که مظاهر صفات حسنه هستند و برای احترام به آن ها که اول هرکدامشان سین بود هنگام سال تحویل سفره می گستراندند و هفت قسم خوراکی که نام هریک با سین شروع می شود: سیر، سرکه، سیب، سماق، سمنو، سنجد، سکه، و سبزی را سر سفره می گذاردند که به سفره ی هفت سین معروف بود.
برای فیلسوف و ریاضیدان یونانی«فیثاغورث» نیز عدد هفت، مفهموم ویژه ی خود را داشت که از مجموع دو عدد سه و چهار تشکیل می شود: مثلث و مربع نزد ریاضیدانان عهد باستان اشکال هندسی کامل محسوب می شدند، از این رو عدد هفت به عنوان مجموع سه و چهار برای آن ها عدد مقدسی بود. علاوه بر این در یونان هر هفت سیاره را خدایی میدانستند : سلن، هیلیوس،آرس،هرمس، زئوس، آفرودیت و کرونوس.
یهودیان قدیم نیز برای عدد هفت معنای ویژه ای قایل بودند. در کتاب اول عهد عتیق (تورات) آمده است که خداوند جهان را در شش روز خلق کرد، در روز هفتم خالق به استراحت پرداخت. موسی در ده فرمان خود از پیروانش می خواهد که این روز آرامش را مقدس بدارند(روز شنبه و روز تعطیل یهودیان). علاوه بر این در آن کتاب مقدس هفت با عنوان عدد تام و کامل نیز استعمال شده است. از آن زمان عدد هفت نزد یهودیان و بعد ها نیز نزد مسیحیان که عهد عتیق را قبول کردند، به عنوان عددی مقدس محسوب می شد.
به این ترتیب بود که از دوران باستان هفتگانه های بیشماری تشکیل شدند: یونانیان باستان همه ساله هفت تن از بهترین هنرپیشگان نقش های سنگین و غمناک و نقش های طنز و کمدی را انتخاب میکردند. آن ها مانند رومی های باستان به هفت هنر احترام میگذاشتند. روم بر روی هفت تپه بنا شده بود. در تعلیمات کلیسای کاتولیک هفت گناه کبیره(غرور، آزمندی، بی عفتی، حسد، افراط، خشم و کاهلی) و هفت پیمان مقدس(غسل تعمید، تسلیم و تصدیق، تقدیس و بلوغ، ازدواج، استغفار و توبه، غسل قبل از مرگ با روغن مقدس، در آمدن به لباس روحانیون مسیحی) وجود دارد. برای پیروان محمد(ص) آخرین مکان عروج، آسمان هفتم محسوب می شود. در بیست و هفتم ژوئن هر سال، روز «هفت انسان خوابیده » مسیحیان یاد آن هفت برادری را که در سال ??? بعد از میلاد، برای عقیده و ایمان خود، زنده زنده لای دیوار نهاده شده و شهید شدند، گرامی می دارند؛ مردم عامه می گویند که اگر در این روز باران ببارد، به مدت هفت هفته بعد از آن هوا بد خواهد بود، آن گاه انسان باید هفت وسیله ی مورد نیازش را بسته بندی کند و با چکمه های هفت فرسخی خود به آن دورها سفر کند. صور فلکی خوشه ی پروین یا ثریا به عنوان «هفت ستاره» معروف است، در حالی که حتی با چشم های غیر مسلح میتوان در این صورت فلکی تا یازده ستاره را دید.
عرفای بزرگ عشق و وصال را در هفت مرحله و هفت وادی نشان داده اند و فاصله ی بین هستی و تباهی را پنچ مرحله دانسته اند.
در افسانه ها نیز با هفت سحر آمیز برخورد می کنیم: سوار ریش آبی هفت همسر داشت، سفید برفی با هفت کوتوله پشت هفت کوه زندگی می گرد و افسانه ی اژدهای هفت سر…
علاوه بر این می توان به هقت اقلیم، هفت اورنگ، هفت دفتر شاهنامه، هفت پیکر، هفت هیکل، هفت گناه کبیره، هفت خان رستم، هفت الوان، هفت گنج، هفت رکن نماز،هفت تحلیل و هفت طواف (در اعمال حج)، هفت قبله(مکه، مدینه،نجف،کربلا،کاظمین،سامرا،مشهد) و… اشاره کرد و به این ترتیب بود که تعداد بیشماری هفتگانه در دنیا بوجود آمد و به عدد هفت تقدس خاصی بخشید.



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 8:10 عصر     |     () نظر

عشق چیه ؟ ما برای چی عاشق میشیم ؟ اینا سوالهایی که ما بعضی وقتها ذهن ما رو مشغول میکنه   


بد تر از همه اینه که آدمها وفا دار نمیمونن دلیلشو نمیدونم چرا به دیگران خیانت میکنن


اصلا زمونه جوری شده که 2 طرف هم کاملا به هم دیگه مشکوکن و در آخر هم که جدایی پیش میاد هر کدوم از طرفین دیگری رو مقصر میدونن در صورتی که هر 2 طرف مقصر هستن


چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی؟
بر این دنیا که هر جایش
رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 7:44 عصر     |     () نظر


شب در آن حجم عمیقش آمد
زهر تنهایی در کام شبان ریخته اند
ریشه قهر تو در خاک نگاه
می خاموشی در جام زمان ریخته اند
اشکهایی چه غریب در هجومی لبریز
آب تعمیدی برعشق نهان ریخته اند
عمر طولانی بی حرفیها در دل هر دیدار
طعم بی برگی به تن نارونان ریخته اند
من کجایم تو کجا؟هق هق فاصله ها
حرفی از پایان را به لب قاصدکان ریخته اند.


مـن بـه خـود می گـویـم:


 


چـه کـسی بـاور کـرد


جـنگــل ِ جـان مــرا


آتـش ِ عـشق ِ تـو خـاکـستر کــرد؟




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 7:41 عصر     |     () نظر


روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..


 


پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..


در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.


دین راهگشا بود و تو گمگشت? دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی


آهو نگران است، بزن تیر خطا را
صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟


 


این قدر میاندیش به دریا شدن ای رود
هر جا بروی باز گرفتار زمینی


مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید
هر وقت شدی آینه، کافی‌ست ببینی


ای عقل بپرهیز و مگو عشق چنان است
ای عشق کجایی که ببینند چنینی


هم هیزم سنگین سری دوزخیانی
هم باغ سبک‌سای? فردوس برینی


ای عشق! چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم
در ساده‌ترین شکلی و پیچیده‌ترینی



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 7:40 عصر     |     () نظر


خانومی این ترانه مال روزیه که ...

همون روزی که وسط خیابون زار میزدم...

همون روزی که از پشت تلفن به اشکام میخندیدی و میگفتی خودت خواستی....

همون روزی که...

بیخیال(عاشقتم به مولا)

خدا دیگه خسته شدم 

خدا دیگه خسته شدم تاب تحمل ندارم

میخوام برم تو اسمون وجودمومن ببارم

خدا دیگه خسته شدم بدم میاد از زمونه

تا کی باید بنده ی تو بی یار و  یاور  بمونه؟

خدا دیگه خسته شدم اشک چشام در نمیاد

چرا تو این دنیای تو فقط بلا سرم میاد؟

خدا دیگه خسته شدم  دلم هواشو کرده باز

کاش می شد ببینمش یه باربا راز و نیاز

خدا دیگه خسته شدم  چرا جوابم  نمیده؟

اخه چرا با  هم بودن واسم یه فکربعیده؟

خدا دیگه خسته شدم دلم خندشو میخواد

 با دیدنش پرمی گیره تا اسمون بالامیاد

خدا دیگه خسته شدم چقدر سگ محل بشم ؟

فقط بگو تا کی باید با عشوه هاش مچل بشم؟

خدا دیگه خسته شدم طاقت دوریش ندارم

تموم دنیا رو دیدم اما نشونیش ندارم

خدا دیگه خسته شدم چرا نمیشه باورش؟

بگو تموم میشه بیچارگیم پیشم می مونه اخرش

خدا دیگه خسته شدم به کی بگم دوسش دارم

میخوام برم ستارمو تو اسمونش بذارم

خدا دیگه خسته شدم میخوام به پاهاش بیفتم

به جز دوست دارم عاشقتم چیزی که باهاش نگفتم

خدا دیگه خسته شدم هر چی سرم میاد  بیاد

فقط  دل کوچیک من عزیزشو ازت میخواد

خدا دیگه خسته شدم بهش بگو دیوونشم

یه مست ازخود سیرشده توگوشه ی میخونشم

خدا دیگه خسته شدم قافیه هام اشک می ریزن

خون دلم رو میگیرن واسش توی مشک میریزن

خدا دیگه خسته شدم عشقشوازدلم نگیر

یه باردیگه ببینمش بعدش بگه: برو بمیر

 m جان دوستت دارم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 7:37 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >