اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
کلمات کلیدی:
خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش/آن نیزه که می برد سر بی بدنش را پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد / با خار عوض کرد گل پیرهنش را زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد / شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را ***** آغوش گشاید به تسلای عزیزان / یا خاک کند یوسف دور از وطنش را خورشید فروزان شده در تیرگی شام /تا باز به دنیا برساند سخنش را
آن کشته که بردند به یغما کفنش را / تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را
کلمات کلیدی:
خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش/آن نیزه که می برد سر بی بدنش را پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد / با خار عوض کرد گل پیرهنش را زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد / شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را ***** آغوش گشاید به تسلای عزیزان / یا خاک کند یوسف دور از وطنش را خورشید فروزان شده در تیرگی شام /تا باز به دنیا برساند سخنش را
آن کشته که بردند به یغما کفنش را / تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را
کلمات کلیدی:
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟ خداحافظ ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
کلمات کلیدی:
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد! بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند باید این آیینه را برق نگاهی می شکست پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
کلمات کلیدی: