سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بردبار نیستى خود را به بردبارى وادار چه کم است کسى که خود را همانند مردمى کند و از جمله آنان نشود . [نهج البلاغه]
savadkohii

ax


یکی بود یکی نبود . 


یک مرد بود که تنها بود .


یک زن بود که او هم تنها بود .


زن به آب رودخانه نگاه میکرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه میکرد و غمگین بود .


خدا غم آنها را میدید و غمگین بود .


خدا گفت : شما را دوست دارم ، پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید .


مرد سرش را پایین آورد .


مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه کرد و مرد را دید .


خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند . خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید .


مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا خیس نشود . زن خندید .


خدا به مرد گفت : به دستهای تو قدرت میدهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن زندگی کنید .


مرد زیر باران خیس شده بود . زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت . مرد خندید .


خدا به زن گفت : به دستهای تو همه زیباییها را می بخشم تا خانه ای که او میسازد را زیبا کنی .


مرد خانه ای ساخت و زن آن را گرم کرد . آنها خوشحال بودند . خدا خوشحال بود ...


یک روز زن پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا میداد . دستهایش را به سوی آسمان بلند مرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند .


اما پرنده نیامد و دستهای زن رو به آسمان ماند .


مرد او را دید . کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد .


خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بود .


فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند .


خدا خندید و زمین سبز شد .


خدا گفت : از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد .


فرشته ها شاخه ای گل به مرد دادند . مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت .


خاک خوشبو شد .


پس از آن کودکی متولد شد که گریه میکرد . زن اشکهای کودک را میدید و غمگین بود .


فرشته ها به او آموختند که چگونه طفل را در آغوش بگیرد و از شیره جانش به او بنوشاند .


مرد زن را دید که میخندد ، کودکش را دید که شیر مینوشد. بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت .


خدا شوق مرد را دید و خندید .


وقتی خدا خندید ، پرنده بازگشت و بر شانه مرد نشست .


خدا گفت : با کودک خود مهربان باشید تا مهربانی بیاموزد . راست بگویید تا راستگو باشد . گل و آسمان و رود را به او نشان دهید تا همیشه به یاد من باشد .


روزهای آفتابی و بارانی از پی هم گذشت .


زمین پر شد از گلهای رنگارنگ و لابه لای گلها پر شد از بچه هایی که شاد و خندان دنبال هم میدویدند .


خدا همه چیز و همه جا را میدید . میدید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است که خیش نشود .


زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه گلی میکارد . دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند .


و پرنده هایی که ...


خدا خوشحال بود ، چون دیگر غیر از او هیچ کس تنها نبود .


.


jalab


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 8:33 عصر     |     () نظر


اوایل حالش خوب بود ؛ نمیدونم چرا یهو زد به سرش. حالش اصلا طبیعی نبود .همش بهم نگاه میکرد و میخندید. به خودم گفتم : عجب غلطی کردم قبول کردم ها.... اما دیگه برای این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم.
خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن که اونو با خودشون نبرن؛ اگه وسط جشن یهو میزد به سرش و دیوونه میشد ممکن بود همه چیزو به هم بریزه وکلی آبرو ریزی میشد.
اونشب برای اینکه آرومش کنم سعی کردم بیشتر بش نزدیک بشم وباش صحبت کنم. بعضی وقتا خوب بود ولی گاهی دوباره به هم میریخت.    یه بار بی مقدمه گفت : توهم از اون قرصها داری؟ قبل از اینکه چیزی بگم گفت : وقتی از اونا میخورم حالم خیلی خوب میشه . انگار دارم رو ابرا راه میرم....روی ابرا کسی بهم نمیگه دیوونه...! بعد با بغض پرسید تو هم فکر میکنی من دیوونه ام؟؟؟ ... اما اون از من دیوونه تره . بعد بلند خندید وگفت : آخه به من میگفت دوستت دارم . اما با یکی دیگه عروسی کرد و بعد آروم گفت : امشبم عروسیشه....


روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد
.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست
.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست
.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی
.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود
.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت
 ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد


 



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 8:30 عصر     |     () نظر

ssss


خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری ... خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره ... خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت... !!!


شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم 
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم 
پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس 
 تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم 
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم 
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم 
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت 
حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم 
نمی دانم که چرا رفتی 
نمی دانم چرا شاید خطا کردم 
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی 
 دانم کجا تا کی برای چه 
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید 
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت 
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد 
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت 
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد 
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود 
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت 
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد 
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد 
 و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد 
هنوز آشفته چشمان زیبای توام 
برگرد ....
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد 
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید 
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت 
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم 
و من در حالتی ما بین اشک و حسرتو تردید 
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست 
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل 
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر 
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز 
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.


 

fdgjh


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 8:27 عصر     |     () نظر

                          


                                  (((دکتر حسابی)))

Dr. Hesabi


    استاد دکتر سیدمحمود حسابی در سال ???? (هـ. ش) از پدر و مادر تفرشی، در تهران زاده شد. پس از سپری کردن چهار سال از دوران کودکی در تهران، به همراه خانواده (پدر، مادر و برادر) عازم شامات شدند. در هفت سالگی، تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت، با تنگدستی و مرارت های دور از وطن در مدرسه کشیش های فرانسوی، آغاز کرد و همزمان توسط مادر فداکار، متدین و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابی) تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفت. استاد، قرآن کریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشت. دیوان حافظ را نیز از بر داشته و به بوستان و گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی و منشأت قائم مقام، اشراف کامل داشت.



     شروع تحصیلات متوسطه ایشان، مصادف با آغاز جنگ جهانی اول و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان بیروت بود. از این رو پس از دو سال تحصیل در منزل، برای ادامه تحصیل به کالج آمریکایی بیروت رفت و در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات، در نوزده سالگی لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان را اخذ کرد. در آن زمان، با نقشه کشی و راهسازی به امرار معاش خانواده کمک می کرد. استاد همچنین در رشته های پزشکی، ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آکادمیک پرداخت. شرکت راهسازی فرانسوی که ایشان در آن مشغول به کار بود، به پاس قدردانی از زحماتش، استاد را برای ادامه تحصیل به کشور فرانسه اعزام کرد و بدین ترتیب در سال ???? به مدرسه عالی برق پاریس وارد و در سال ???? فارغ التحصیل شد. همزمان با تحصیل در رشته معدن، در راه آهن برقی فرانسه مشغول به کار شد و پس از پایان تحصیل در این رشته کار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت «سار» آغاز کرد. سپس به دلیل وجود روحیه علمی، به تحصیل و تحقیق در دانشگاه سوربن، در رشته فیزیک پرداخت و در سال ???? در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را، با ارائه رساله ای تحت عنوان «حساسیت سلول های فتوالکتریک» با درجه عالی از بزرگ ترین دانشمند روز جهان، پروفسور فابری دریافت کرد. استاد، با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنا بود و در نواختن نی، ویولن و پیانو تبحر داشت. فعالیت در سه نسل کاری و آموزش ? نسل استاد و دانشجو، از خدمات ارزنده پروفسور حسابی به شمار می رود و در همین راستا ایشان در سال ???? به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران شناخته شدند.


 
     استاد به چهار زبان زنده دنیا فرانسه، انگلیسی، آلمانی و عربی مسلط بودند و به زبان های سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، لاتین، یونانی، اوستایی، ترکی، ایتالیایی و روسی اشراف داشتند و زبان های باستانی را در تحقیقات خود به خصوص در امر واژه گزینی فارسی در برابر لغات بیگانه به کار می بردند.



پروفسور حسابی، به ایران، فرهنگ و ادب، اعتقادات سنتی و مذهبی این سرزمین عشق می ورزید و گذشته از سفر به کشورهای مختلف جهان، به سراسر ایران سفر کرده بود، و از سفرهای پربار داخلی و خارجی خویش، یادداشت ها و سفرنامه های بسیاری به جای نهاد.


 
     در زمینه تحقیق علمی: 
?? مقاله، رساله و کتاب از ایشان به چاپ رسیده است. «تئوری بی نهایت بودن ذرات» استاد، در میان دانشمندان و فیزیکدانان شناخته شده است. نشان «اوفیسیه دولالژیون دونور» و همچنین نشان «کوماندور دولالژیون دونور» بزرگ ترین نشان های کشور فرانسه به همین مناسبت به ایشان اهدا شده است. استاد تنها دانشجوی ایرانی اینشتین بوده و در طول زندگی، با دانشمندان تراز اول جهان نظیر: شرودینگر، بورن، فرمی، دیراک، بوهر و... و با فلاسفه و ادبایی همچون، آندره ژید، برتراند راسل و... تبادل نظر داشت. ایشان در سال ???? از سوی جامعه جهانی به عنوان «مرد اول علمی جهان» برگزیده شد و در کنگره شصت سال فیزیک ایران که در سال ???? برگزار شد به عنوان پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران ملقب گردید. پروفسور حسابی در ?? شهریور ???? در بیمارستان دانشگاه ژنو، به هنگام معالجه قلبی بدرود حیات گفت. مقبره استاد، بنا به خواسته ایشان در زادگاه خانوادگی، در شهر دانشگاهی تفرش قرار دارد .


 


متن دوم و کامل :


 


                                 دکتر حسابی


سید محمود حسابی دانشمند و از جمله نخستین فیزیک پیشگان ایرانی دوران معاصر است.


سید محمود حسابی در سال 1281 (ه.ش), از پدر و مادری تفرشی (سید عباس و گوهرشاد حسابی) در تهران زاده شد. پس از سپری کردن چهار سال از دوران کودکی در تهران, به همراه خانواده (پدر, مادر, برادر) عازم شامات شد. در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت, با تنگدستی و مرارتهای دور از وطن در مدرسه کشیشهای فرانسوی آغاز کرد و هم‌زمان, توسط مادر فداکار, متدین و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابی) , تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفت. قرآن کریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشت. دیوان حافظ را نیز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدی, شاهنامه فردوسی, مثنوی مولوی, منشات قائم مقام اشراف کامل داشت.


 


تحصیلات :


شروع تحصیلات متوسطه‌اش مصادف با آغاز جنگ جهانی اول, و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان بیروت بود. از این رو, پس از دو سال تحصیل در منزل برای ادامه به کالج آمریکایی بیروت رفت و در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات, در سن نوزده سالگی, لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان را اخذ نمود. در آن زمان با نقشه کشی و راهسازی, به امرار معاش خانواده کمک می‌کرد. همچنین در رشته‌های پزشکی, ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آکادمیک پرداخت.


شرکت راهسازی فرانسوی که او در آن مشغول به کار بود, به پاس قدردانی از زحماتش, وی را برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام کرد و بدین ترتیب در سال1924 (م) به مدرسه عالی برق پاریس وارد و در سال 1925 (م) فارغ التحصیل شد. هم‌زمان با تحصیل در رشته معدن, در راه آهن برقی فرانسه مشغول به کار گردید و پس از پایان تحصیل در این رشته کار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت «سار» آغاز کرد. سپس به دلیل وجود روحیه علمی, به تحصیل و تحقیق, در دانشگاه سوربن, در رشته فیزیک پرداخت و در سال 1927 (م) در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را , با ارائه رساله‌ای تحت عنوان «حساسیت سلولهای فتوالکتریک», با درجه عالی دریافت کرد.


حسابی با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنایی داشت و در چند رشته ورزشی موفقیتهایی کسب کرد که از آن میان می‌توان به دیپلم نجات غریق در رشته شنا اشاره نمود.


پروفسور حسابی به دلیل عشق به میهن و با وجود امکان ادامه تحقیقات در خارج از کشور به ایران بازگشت و با ایمان و تعهد, به خدمتی خستگی ناپذیر پرداخت تا جوانان ایرانی را با علوم نوین آشنا سازد. پایه گذاری علوم نوین و تاسیس دارالمعلمین و دانشسرای عالی, دانشکده‌های فنی و علوم دانشگاه تهران, نگارش ده‌ها کتاب و جزوه و راه اندازی و پایه گذاری فیزیک و مهندسی نوین, و‌ی را به نام پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران در کشور معروف کرد. حدود هفتاد سال خدمت علمی او در گسترش علوم روز و واژه گزینی علمی در برابر هجوم لغات خارجی و نیز پایه گذاری مراکز آموزشی, پژوهشی, تخصصی, علمی و ..., از جمله اقداماتی ارزشمند به شمار می‌رود که برای نمونه به مواردی اشاره می‌کنیم:




  • اولین نقشه برداری فنی و تخصصی کشور (راه بندرلنگه به بوشهر) 
  • اولین راهسازی مدرن و علمی ایران (راه تهران به شمشک) 
  • پایه گذاری اولین مدارس عشایری کشور 
  • پایه گذاری دارالمعلمین عالی 
  • پایه گذاری دانشسرای عالی 
  • ساخت اولین رادیو در کشور 
  • راه اندازی اولین آنتن فرستنده در کشور 
  • راه اندازی اولین مرکز زلزله شناسی کشور 
  • راه اندازی اولین رآکتور اتمی سازمان انرژی اتمی کشور 
  • راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران 
  • تعیین ساعت ایران 
  • پایه گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران, به نام بیمارستان «گوهرشاد» 
  • شرکت در پایه گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی 
  • تدوین اساسنامه طرح تاسیس دانشگاه تهران 
  • پایه گذاری دانشکده فنی دانشگاه تهران 
  • پایه گذاری دانشکده علوم دانشگاه تهران 
  • پایه گذاری شورای عالی معارف 
  • پایه گذاری مرکز عدسی سازی اپتیک کاربردی در دانشکده علوم دانشگاه تهران 
  • پایه گذاری بخش آکوستیک در دانشگاه و اندازه گیری فواصل گامهای موسیقی ایرانی به روش علمی 
  • پایه گذاری و برنامه ریزی آموزش نوین ابتدایی و دبیرستانی 
  • پایه گذاری موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران 
  • پایه گذاری مرکز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران 
  • پایه گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران 
  • پایه گذاری مرکز مدرن تعقیب ماهواره‌ها در شیراز 
  • پایه گذاری مرکز مخابرات اسدآباد همدان 
  • پایه گذاری انجمن موسیقی ایران و مرکز پژوهشهای موسیقی 
  • پایه گذاری کمیته پژوهشی فضای ایران 
  • ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی کشور (در ساختمان دانشسرای عالی در نگارستان دانشگاه تهران) 
  • تدوین اساسنامه و تاسیس موسسه ملی ستاندارد 
  • تدوین آیین نامه کارخانجات نساجی کشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت 
  • پایه گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سغدایی (پژوهش و صنعت در الکترونیک, فیزیک, فیزیک اپتیک, هوش مصنوعی) 
  • راه اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در کشور 
  • ایجاد اولین کارگاههای تجربی در علوم کاربردی در ایران 
  • ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در کشور



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 8:18 عصر     |     () نظر


خطر برخورد خرده سیاره ای سرگردان همواره حیات روی زمین را تهدید می کند. به طور میانگین در هر هزار سال صخره ای 100 متری با زمین برخورد می کند که اگر به مناطق پر جمعیت اصابت نماید، می تواند شهری را نابود سازد. در هر یک میلیون سال برخورد سیارکی به قطر یک کیلومتر و در هر صد میلیون سال برخورد سیارکی به قطر 6 تا 10 کیلومتر حیات سراسر زمین را تهدید می کند. با توجه به احتمال برخورد سیارکی نزدیک به زمین به نام " آپوپیس " در سال 1408( 2029 )، هر چند احتمال بسیار کم است، از حالا سازمان های فضائی راه حل هائی را برای رویاروئی با چنین مهمانان ناخوانده ای مطرح می کنند. به تازگی سازمان فضائی اروپا( اسا ) طرحی بر مبنای دو فضاپیما به نام های " هیدالگو " و " سانچو " را برای انحراف آزمایشی یک سیارک بی خطر، مطرح کرده است. هیدالگو با سرعت زیاد به سیارک برخورد می کند و سانچو از فاصله امنی اثرات برخورد و تغییرات اندک مدار سیارک را بررسی می کند. البته سانچو پیش از فضاپیماهای دیگر به سیارک هدف می رسد و چندین ماه به نقشه برداری دقیق آن می پردازد. در حال حاضر دو سیارک هدف مورد نظر است و تا اواخر سال جاری یکی انتخاب خواهد شد. پس از آن آماده سازی و ارسال فضاپیما مشخص خواهد شد.                                                                     





کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 8:12 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >