سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طابع ـ مهر زننده بر دلها ـ به پایه ای از پایه های عرش آویخته است، پس هرگاه حرمتی شکسته شد و خطایی جاری گشت [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
savadkohii

ssss


خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری ... خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره ... خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت... !!!


شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم 
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم 
پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس 
 تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم 
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم 
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم 
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت 
حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم 
نمی دانم که چرا رفتی 
نمی دانم چرا شاید خطا کردم 
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی 
 دانم کجا تا کی برای چه 
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید 
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت 
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد 
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت 
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد 
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود 
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت 
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد 
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد 
 و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد 
هنوز آشفته چشمان زیبای توام 
برگرد ....
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد 
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید 
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت 
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم 
و من در حالتی ما بین اشک و حسرتو تردید 
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست 
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل 
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر 
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز 
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.


 

fdgjh


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط hosein soltani 90/9/10:: 8:27 عصر     |     () نظر