مردی نزد حضرت سلیمان (ع) شکایت کرد که یکی از همسایه ها مرغابی مرا می دزدد ونمیدانم او کیست؟ سلیمان(ع) وقتی مردم در مسجد جمع شده بودند . خطبه ای خواند و گفت: یکی از شما مرغ همسایه را می دزدد و داخل مسجد می شود در حالیکه پر مرغ بر سرش است, مردی دست بر سرش کشید. سلیمان(ع) گفت بگیرید که دزد اوست!!! سخنی ناب لقمان (ع) در سفارشی به فرزندش فرمود: فرزندم درجایی که سخن گفتن به اندازه نقره ارزش دارد سکوتش به اندازه طلا ارزش دارد.....
قضاوت حضرت سلیمان(ع)
کلمات کلیدی: